افسر کرمانی
غزل ها
شمارهٔ ۴: برخیز و بزدای از دلم، ساقی غم ایام را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
برخیز و بزدای از دلم، ساقی غم ایام را منشین که گردون خون کند، در گردش آور جام را از یاسمن ای سیمتن، نازک ترت باشد بدن حیف است اندر پیرهن، پنهان کنی اندام را زهر و شکر توأم بهم، در کام ما ریز از کرم یعنی روادار ای صنم، زآن لب به ما دشنام را زلف و رخت روز است و شب، باور نداری ای عجب آیینه ای بنما طلب، در صبح بنگر شام را ای سرو قد مه جبین، زلف و رخت کفر است و دین این طرفه یک جا جمع بین، هم کفر و هم اسلام را تا زلف افشاندی به رو، ای سرو قد مشک مو صبر و قرار از ما مجو، وز دل مخواه آرام را با عجز برگو افسرا، با سنگدل صیاد ما کاندر قفس کشتن چرا، مرغ اسیر دام را؟ افسر کرمانی