جامی هروی
تحفةالاحرار
بخش ۳۷ - حکایت زنده دلی که با مردگان انس گرفته بود و از زندگان فرار می نمود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زنده دلی از صف افسردگان رفت به همسایگی مردگان پشت ملامت به عمارات کرد روی ارادت به مزارات کرد حرف فنا خواند ز هر لوح خاک روح بقا جست ز هر روح پاک گشتی ازین سگ منشان تیز تگ همچو تگ آهوی وحشی ز سگ کارشناسی پی تفتیش حال کرد ازو بر سر راهی سؤال کین همه از زنده رمیدن چراست رخت سوی مرده کشیدن چراست گفت بلندان به مغاک اندراند پاک نهادان ته خاک اندراند مرده دلانند به روی زمین بهر چه با مرده شوم همنشین همدمی مرده دهد مردگی صحبت افسرده دل افسردگی زیر گل آنان که پراکنده اند گر چه به تن مرده به جان زنده اند مرده دلی بود مرا پیش ازین بسته هر چون و چرا پیش ازین زنده شدم از نظر پاکشان آب حیاتست مرا خاکشان جامی ازین مرده دلان گوشه گیر گوش به خود دار و ز خود توشه گیر هر چه درین دایره بیرون توست گام سعایت زده در خون توست جامی هروی