جامی هروی
تحفةالاحرار
بخش ۲۵ - حکایت مسافر کنعانی که به رسم ارمغانی آیینه ای نورانی پیش روی یوسف علیه السلام نهاد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یوسف کنعان چو به مصر آرمید صیت وی از مصر به کنعان رسید بود در آن غمکده یک دوستش پر شده مغز وفا پوستش ره به سوی مصر جمالش سپرد آینه ای بهر ره آورد برد یوسف ازو کرد نهانی سؤال کای شده محرم به حریم وصال در طلبم رنج سفر برده ای زین سفرم تحفه چه آورده ای گفت به هر سو نظر انداختم هیچ متاعی چو تو نشناختم آینه ای بهر تو کردم به دست پاک ز هر گونه غباری که هست تا چو به آن دیده خود واکنی طلعت زیبات تماشا کنی تحفه ای افزون ز لقای تو چیست گر روی از جای به جای تو کیست نیست جهان را به صفای تو کس غافل ازین تیره دلانند و بس جامی ازین تیره دلان پیش باش صیقلی آینه خویش باش تا چو بتابی رخ ازین تیره جای یوسف غیب تو شود رو نمای جامی هروی