جامی هروی
سلامان و ابسال
بخش ۵۳ - حکایت خروس و مؤذن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با خروس آن تاجدار سرفراز آن مؤذن گفت در وقت نماز هیچ دانا وقت نشناسد چو تو وز فوات وقت نهراسد چو تو با چنین دانایی ای دستانسرای کنگر عرشت همی بایست جای ماکیانی چند را کرده گله چند گردی در ته هر مزبله گفت بود اول مرا پایه بلند شهوت نفسم بدین پستی فکند گر ز نفس و شهوتش بگذشتمی در ته هر مزبله کی گشتمی در ریاض قدس محرم بودمی با خروس عرش همدم بودمی جامی هروی