فصیحی هروی
غزلیات
شمارهٔ ۵۷: دی قاصد یار آمد و مژگانتری داشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دی قاصد یار آمد و مژگان تری داشت از یار مگر بهر هلاکم خبری داشت عمری به ره یار دلم تخم وفا کشت پنداشت که این تخم که می کاشت بری داشت آن بود دل جمع که از دست بتان بود صد پاره و هر پاره او را دگری داشت زآن پیش که تازی فرس ناز به میدان با حلقه فتراک تو این کشته سری داشت غم نامه من بین چه کنی قصه یعقوب او نیز چو من داغ فراق پسری داشت پایان شب محنت من صبح اجل بود بس طرفه شبی بود و قیامت سحری داشت شد جزم به عزم سفر عشق فصیحی هر چند که در هر قدم آن ره خطری داشت فصیحی هروی