فصیحی هروی
غزلیات
شمارهٔ ۳۱: کارم چو زلف یار پریشان و در هم است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کارم چو زلف یار پریشان و در هم است صد بحر خفته در جگر و دیده بی نم است یک دیده از برای تماشا کفایتست لیک از برای گریه هزار ار بود کم است با انقلاب دهر چه سازم که درد دوست دیروز ریش بوده و امروز مرهم است نشکفته بهترم بگذار ای صبا مرا کاین غنچه همچو داغ پر از دود ماتم است آگه نیم ز آمدن و رفتن بهار دانم همین قدر که همه موسم غم است در بار اشک بند نظر را که نزد دوست نامحرم است دیده ولی گریه محرم است نازم به فیض باغ جمالت که یک نگاه بر گل سموم و بر گل روی تو شبنم است دل پر ز مهر تست عزیزش نگاه دار جام از من است لیک پر از باده جم است یک پرده بیش نیست فصیحی نوای عشق پندار گوش ماست که گه زیر و گه بم است فصیحی هروی