فصیحی هروی
غزلیات
شمارهٔ ۹: جنونی کو که سرگردان کنم در دیده طوفان را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جنونی کو که سرگردان کنم در دیده طوفان را ز برق کبریای اشک سوزم طور مژگان را گرفتم سرمه از خاک ره نازی که می بینم عیان در گردن بیداد او خون شهیدان را پرستار سر زلفی شدم وز شرم می سوزم که نشتر زار کردم از حسد رگهای ایمان را پریشانی مرا افزاید از جمعیت خاطر چو از شیرازه بند شانه آن زلف پریشان را به هم دیری ست تا کردند دیر و کعبه صلح کل ندانم چیست باعث کینه گبر و مسلمان را بخیلی نیست آیین محبت لیکن از غیرت درون جان کنم از سینه پنهان داغ حرمان را نمی دانم فصیحی چون به هوش خویش باز آید کسی کز دست حسن آراست آن صف های مژگان را فصیحی هروی