سلطان ولد
ولدنامه
بخش ۳۳ - در بیان آنکه نظر عارف بخداست و نظر زاهد بعمل خود زاهد گوید من چکنم عارف گوید تا حق چه کند خود را فراموش کرده است بلکه خودی او نمانده است و مستهلک حق گشته که هم العارف ربه و هم الزاهد نفسه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نقل صائب شنو از آن سرور در بیان صفات این دو نفر زاهد از ترس گفته من چکنم در میان چنین محن چکنم عارف از عشق گفته او چه کند عجب از بهر من خدا چه تند نظر او بود بسوی خودی که کنم نیک و نگروم ببدی نظر این بود بسوی خدا نگرد دائماً بروی خدا نظر الزاهدین فی الافعال نظر العارفین فی اضمحلال صحوة الزاهد من الاعمال سکرة العارف من الاجلال عمل البر متکا الزاهد مطمح العارف لدی الواحد ذا یری نفسه یفعل البر ذاک للحق شاهد فی السر ذاک احسانه مدی معدود عارف الحق هادم المحدود ذاک فی الارض عمره یفنی عارف الحق فی البقاء سما زاهد اندر میان خوف و رجا عارف الحق طار فوق حجی مسکن الزاهدین فی ذاالفرش همة العارفین فی ذی العرش نیست این را نهایت آن سلطان باز گو چون شد از فراق و چس ان سلطان ولد