میلی مهشدی هروی
غزل ها
شمارهٔ ۱۴۸: جان به حسرت دادم و آزار دل بر جا بماند - در جگر زان غمزه پیکانهای استغنا بماند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان به حسرت دادم و آزار دل بر جا بماند در جگر زان غمزه پیکانهای استغنا بماند وه که افسون جنون دست از گریبانم نداشت طوق رسوایی به گردن، بند غم بر پا بماند ای دل دیوانه، تن در ده به رسوایی که باز عقل نیک اندیش رفت و عشق بدفرما بماند عشق را عجز است لازم، ورنه هر بی درد را بر من از بهر چه این مقدار استیلا بماند کی ز ننگ عشقم از خون ریختن رستی، که من گر نماندم، داستانها از من رسوا بماند شد به بزم یار میلی بی خبر از ننگ غیر یار با اغیار بیرون رفت و او تنها بماند میلی مهشدی هروی