کوهی
غزل ها
شمارهٔ ۲۱۹: ز حد نه فلک تا گاه و ماهی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز حد نه فلک تا گاه و ماهی دهد بر هست واجب گواهی نظر در ظاهر و باطن چو کردیم ظهور اوست در سر الهی توئی آن شه که گلخن تا برادوش صباحش آفتاب صبحگاهی جمال خویش را بنموده گفتی به بین ما را دگر از ما چه خواهی چو کوهی یافت جان از وصل رویش بدید آن ماه را پاک از مناهی جسم وجان را از دو عالم سوختی تا مرا علم نظر آموختی خانه دل غیر الا در نظر دیدم از جاروب لا می روفتی بیش شمع روی او پروانه وار آفتاب چرخ را می سوختی تا می صافی شود خون دلم همچو انگور از لگد میکوفتی دید کوهی کز نسیم روی خود لاله را چون شمع می افروختی کوهی