کوهی
غزل ها
شمارهٔ ۱۸۳: بیجان و تن دلم شد با وصل یار واصل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیجان و تن دلم شد با وصل یار واصل تحصیل یار کردیم علمی بود که حاصل گه گه ز روی باطل حق مینماید ای دوست فرقی نمیتوان کرد ما بین حق و باطل او شه بدیده خود بیند جمال خود را چشمی دیگر نباشد بر روی دوست قابل خود عاشقست و معشوق بر خویش عشق بازد بر خوان یحبهم را گر بایدت دلایل دارد غنای مطلق در غار فقر کوهی جاوید شد مجرد از جان و از تن و دل کوهی