کوهی
غزل ها
شمارهٔ ۱۳۵: تا شدم از آه دل در عشق او آتش نفس
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا شدم از آه دل در عشق او آتش نفس شد روان از دیده من بحر عمان و ارس هر طرف کردم نظر او بود پیدا و نهان آفتاب روی لاشرقی ندارد پیش و پس کل شیئی هالک الا وجهه تفسیر چیست یعنی جز او نیست باقی در دو عالم هیچکس وه چه سراست اینکه در شهر دل ما روز و شب زلف او دزد آمد و چشم سیه کارش عسس کردم از دزد و عسس فریاد پیش خال او لعل او خندان شد و گفتا منم فریاد رس همچو مرغ نیم بسمل پر زدم درخاک و خون گفت خود را بگذران از هر چه مستی بوالهوس گفتمش چشمم چو محرم نیست بر روی شما گرد حلوای لب لعلت چرا پردمگس گفت خورشیدم من وکونین ذرات منند کی کنند از ذره ها خورشید روی خود قبس کوهیا سر بر زد از جان تو ماه روی دوست همچو گل کو سر برآرد فی المثل از خار و خس کوهی