کوهی
غزل ها
شمارهٔ ۱۱۱: شمع روی تو دلمرا چو بجان میسوزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شمع روی تو دلمرا چو بجان میسوزد آفتاب از دم آتش نفسان می سوزد بحر از کریه ما در بصدف کرد آورد لعل از یاد لبت در دل کان می سوزد کام دل هیچکس از لعل تو هرگز نگرفت نام آن لب همه را کام و زبان می سوزد عکس خورشید رخش در دل دریا افتاد از حرارت جگر آب روان می سوزد پیش رخسار تو ای شمع سراپرده جان همچو پروانه بیکدم دو جهان می سوزد آتش روی تو تنها نه دل گل را سوخت جان بلبل ز غمت نعره زنان می سوزد گر چه رخسار تو در سنگ چو آتش جا کرد تا نگویند که او چون دیگران می سوزد کوهی