کوهی
غزل ها
شمارهٔ ۶۷: درد جان داریم درمان الغیاث
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
درد جان داریم درمان الغیاث داد خواهانیم سلطان الغیاث از تطاول های زلف سرکشت صبح وصل و شام هجران الغیاث راند ما را همچو سگ از در بدر پیش شاه از جور سلطان الغیاث همچو مور لنگ از جور سپاه گفت دل پیش سلیمان الغیاث دوش میگفتی که دادت میدهم تا نگردی زو پشیمان الغیاث دل ز حلم نفس شوم بدخصال گفت نزد جان جانان الغیاث ذره ها چون سوخت اندر آفتاب ماه گفت ای مهر تابان الغیاث پیش زلف و رویت اندر روز و شب گفت دایم کفر و ایمان الغیاث آدمی بار امانت بر گرفت با خدازان گفت انسان الغیاث کوهی