صوفی محمد هروی
دیوان اطعمه | خوراکی ها
بخش ۷۲: در سر زلف تو تنها نه دل شیدا رفت - جان و سر نیز به هم در سر این سودا رفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در سر زلف تو تنها نه دل شیدا رفت جان و سر نیز به هم در سر این سودا رفت در جواب او در پی صحنک کاچی، نه دل شیدا رفت جان سودا زده هم در سر این سودا رفت دل سودا زده چون بوی مزعفر بشنید پیش ازو روح، روان از پی خوردنها رفت بهر پالوده که آیند به استقبالش در میان دل و جان نیز بسی غوغا رفت جستم اکرا قدحی، قلیه رنگین«لا» گفت وه چه گویم که چها بر دل از آن «لا، لا» رفت هر که از نان و عسل معده خود سیر ندید دیده بینا به جهان آمد و نابینا رفت اشتیاقی که مرا بود به حلوا و برنج از سرم آن همه از دولت گندم وا رفت سر به کونین فرو ناورد از عیش و نشاط همچو صوفی شکم هر که پر از حلوا رفت صوفی محمد هروی