صوفی محمد هروی
دیوان اطعمه | خوراکی ها
بخش ۱۶: جانم به لب رسید ز سودای آن حبیب - وز عاشقی نصیب من این است تا نصیب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جانم به لب رسید ز سودای آن حبیب وز عاشقی نصیب من این است تا نصیب در جواب او آن چرب روده ای که بود اسم او اسیب آیا بود که بر من مسکین شود نصیب دردی است جوع و شربت او روغن و حلیم از پیش مطبخی نروم جانب طبیب سیری ز نان میده و پالوده عسل امری بود محال و حدیثی بود عجیب محبوب من چو گرده نان است این زمان دانی چه لذتی بود اندر بغل و جیب دل در کمند حلقه زنجیر زلبیاست کس را مباد در دو جهان یاد آن غریب پیوسته یاد معده پر از گرده و برنج یارب دعای خسته دلان را بکن اجبیب صوفی در آن زمان که به مکتب شروع کرد الحمد شکر اطمعه می خواند با ادیب صوفی محمد هروی