قوامی رازی
دیوان اشعار | قوامی
شمارهٔ ۷۷ - در غزل است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای زلف تو همچو شاخ شمشاد وی قد تو همچو سرو آزاد هر چند مرا زهر دو رنج است بااین همه تا بود چنین باد اشک من و روی خویشتن بین گر دجله ندیده ای و بغداد زلف تو اگر دلی ز من برد لبهای تو صد هزار جان داد گوئی که زبان تو که بستست؟ آن بست که آب دیده بگشاد پرسی که تو را که زد چه گویم آن زد که عقیله ای چو تو زاد شادی برسد مرا ز وصلت از شیرین غم رسد به فرهاد از دست تو خواستم چو کردن فریاد کم از تو بود بیداد شیرینی یاد کرد آن لب اندر گلوم شکست فریاد رفت آن که تو بودی و قوامی دیگر نشود ز وصل تو شاد کی باز شود به جای هرگز خشتی که ز کالبد بیفتاد قوامی رازی