قوامی رازی
دیوان اشعار | قوامی
شمارهٔ ۸ - این ابیات را وقتی که از نردبان افتاده و پایش شکسته برای بعضی از دوستان خود فرستاده و شکایت از درد پا و اظهار ملال از فراق آن دوست کرده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دور از جمال جاه تو ای صدر ارجمند افتاد پای بنده به دست شکسته بند باز آمدی ز راه و نگفتی چگونه ای تاگفتمی که پای چگونه ست و درد چند دست قضای بد ز سر نردبان شوم بگرفت پای من به بن ناودان فکند هر مردو زن که دید قوامیت را چنان فریاد خواند وروی خراشید و موی کند تا شخص من پیاده شد از بار گیر جان از دست درد مقرعه خوردم هزار و اند لابد به خاک تیره درآید سر سوار چون درمیان راه خطا شد سم سمند رنجور دل شوی چو بدانی که روزگار چون می گذشت بر من مسکین مستمند بر جان من گشاده بلا روز و شب کمین در گردنم فتاده ز درد آتشین کمند از دست بنده زهر شکر بود پیش ازین و امروز پای اوست چونی گشته بندبند تو آمدی و بنده نیامد به خدمتت زیرا که پست کرد مرا گنبد بلند من بی شما چهار برادر معذبم در چارمیخ درد بمانده تنی نژند رنجم زیادت است ز نادیدن شما از رنج دل فزوده شود درد دردمند این «خود» به ترکه هر که ببیند بگویدم چون تو کسی چگونه کند کار ناپسند بر نردبان چه کار تو را تا در اوفتی از دست تو رسید به پای تو برگزند این گویدم که پای تو را به بود طلی وان گویدم که نه نه طلی چیست خشک بند آن گویدم که چشم به دست این سپند سوز بر آتش بلا بنشان باد چون سپند صدگونه پند می دهدم کمتر ابلهی کو چاه و بند باز نداند ز جاه و پند ای در کف سعادت تو گرز گاوسار ببریده خشم تو سر دشمن چو گوسفند بر نردبان اگر به حماقت نرفتمی هرگنده سبلتی نزد ندیم ریشخند قوامی رازی