صوفی محمد هروی
ده نامه
بخش ۱۴ - خبر بردن خادمه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خادمه آمد به بر یار باز گفت که ای سرو قد دلنواز کار جوان رفت ز دست ای صنم می رود از دار جهان دم به دم با دل پر حسرت ازین خاکدان می رود امروز دریغا جوان خون جوان هست به گردن ترا رحم کن امروز بترس از خدا خنده همی زد چو گل نوبهار بر سخن خادمه آن گلعذار خادمه از خنده او می گریست کای صنم این خنده درین حال چیست کار جوان گشت تباه این زمان هست ترا عین گناه این زمان گفت ایا خادمه بوالفضول بهر چه گشتی تو درین غم ملول من زکجا و سخن او کجا شه نکند هم نفسی با گدا او چو نکرد این سخنان را قبول خادمه شد باز درین غم ملول پیش جوان آمد و بگریست زار گفت چه سازم من بی اعتبار سعی کنم من، نشود کار راست ذات خداوند جهان تا چه خواست برکن ازو دل، چه فرو بسته ای بر سر این کوی چرا شسته ای حسن که کج خلق بود نیک نیست حسن نکو، خلق نکو لیک نیست بر کن ازو دل چه نشستی برو صوفی سرگشته تو از من بشنو صوفی محمد هروی