میرزا قاآنی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۳۳: مست و بیخود سروناز من به صحرا میرود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مست و بیخود سروناز من به صحرا می رود با چنین مستی نگه کن تا چه زیبا می رود گاه می افتد ز مستی گاه می خیزد ز جا تا دگر زین رفتنش یارب چه بر ما می رود گه تکبر می فروشدگه تواضع می کند گاه شرم آلوده گاهی بی محابا می رود او به صحرا می رود وز رشک خاک راه او در دو چشم ما ز اشک شور دریا می رود هم لب جانبخش دارد هم جمال دلفریب یوسفست این می خرامد یا مسیحا می رود من هم از دنبال او افتان و خزان می روم هرکجا خورشید باشد سایه آنجا می رود چون دو زلف خود اگر صدره فشاند آستین همچوگیسو از قفایش می روم تا می رود بس که هر عضوش به است از عضو دیگر چشم من در سراپای وجودش زیر و بالا می رود زلفش آشفته ز مستی رخ شکفته از شراب با رخ و زلفی چنین تنها به صحرا می رود مردم این شهر شاهدباز و امردخواره اند در چنی شهری چرا او مست و تنها می رود هرکجا رو می نماید می برد یک شهر دل ترک تاتارست پنداری به یغما می رود خواهمش دامن بگیرم تا دهد بوسی به من لیک قاآنی ندانم می دهد یا می رود میرزا قاآنی