میرزا قاآنی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۳۱: هر جا حکایت از صنمی دلربا رود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر جا حکایت از صنمی دلربا رود از هر زبان بر او همه مدح و ثنا رود در مسجدی که ساده رخی می کند نماز صد دست بر فلک ز برای دعا رود سر پیش چشم من به حقیقت عزیز نیست الا دمی که در سر مهر و وفا رود این پنج روز عمر گرامی عزیز دار با دوستان بهل که به صدق و صفا رود چون کس خبر ندارد از اسرار علم غیب حیفست از آن نفس که به چون و چرا رود رویی گشاده دار و لبی بسته تا ز در بیگانه آید ار به درون آشنا رو د تیرم بزن بکش که خطا نیست مرگ من مرگ من آن دمست که تیرت خطا رود بر صورتت مگر در و دیوار عاشقند کز هرکجا روم هه ذکر شما رود بر گنج طلعت تو اگر بنگرد گدا چون از مقابل تو رود پادشا رود از خاطرم نمی رود آن ساق سیمگون مشکل خیال سیم ز یاد گدا رود زلفت چو ما نگون و پریشان و درهمست آشفته روز آنکه تو را در قفا رود خوابم ز چشم رفت و دل از دست و جان ز کف بر من ز یک نیامدنت تا چها رود دور از تو شخص من پر کاهی فزون نبود وانهم به باد رفت کنون تاکجا رود مشتاق روی دوست نخواهد به غیر دوست کان مدّعیست کش سخن از مدعا رود گر خاک پارس شد همه دریا عجب مدار زین آبهای شور که از چشم ما رود میرزا قاآنی