فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۴۸۸: ای زلف خم به خم که زدی راه عالمی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای زلف خم به خم که زدی راه عالمی دامی به راه خلق فکندی ز هر خمی دلها تمام اگر تو ندزدیده ای چرا لرزان و بی قرار و پریشان و درهمی گه در کنار ماه چو جراره عقربی گه بر فراز گنج چو پیچیده ارقمی زآن رو به شکل سوزن عیسی شدم که تو باریک تر ز رشتهٔ باریک مریمی دل بند و دل شکار و دل آویز و دل کشی پیچان و تاب دار و گره گیر و محکمی نیمی به دوش یاری و نیمی به روی دوست با سرو هم نشینی و با لاله هم دمی کس بر نمی خورد ز تو جز باد صبح دم کسوده می شود ز شمیمت به هر دمی تا بر رخ خجسته جانان نشسته ای ایمن ز هر گزندی و فارغ ز هر غمی خورشید در کمند تو گردن نهاده است گویا کمند پر خم شاه معظمی جمشید عهد ناصردین شه که روز عید بر جا نهشت مخزن دینار و درهمی آن خسرو کریم که دست سخای وی افکنده است رخنه در ارکان هر یمی شاها همیشه باد ممالک مسخرت زیرا که در قلمرو شاهی مسلمی چندین هزار عید فروغی به نام تو گوید غزل که شادی دلهای خرمی فروغی بسطامی