فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۱۵۰: در پای تو تا زلف چلیپای تو افتاد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در پای تو تا زلف چلیپای تو افتاد دلها به تظلم همه در پای تو افتاد دل در طلب خندهٔ شیرین تو خون شد جان در طمع لعل شکرخای تو افتاد کوثر به خیال لب میگون تو دم زد طوبی به هوای قد رعنای تو افتاد یک طایفه هر صبح به امید تو برخاست یک سلسله هر شام به سودای تو افتاد سودازده ای را که به جان دسترسی بود در فکر خریداری کالای تو افتاد یارب چه جوانی تو که پای دل پیران در بند سر زلف سمن سای تو افتاد خون همه عشاق وفاکیش جفاکش در گردن بازوی توانای تو افتاد بایست که از هیچ بلایی نگریزد هر خسته دلی کز پی بالای تو افتاد ارباب هوس گرد لب نوش تو جمعند غوغای مگس بر سر حلوای تو افتاد آن دل که به هر معرکه ای دادرسم بود فریاد که اندر صف غوغای تو افتاد داد دل بیچاره ام امروز ندادی دردا که مرا کار به فردای تو افتاد در مملکت حسن بزن سکه شاهی کاین قرعه به نام رخ زیبای تو افتاد آگه ز صف آرایی دارای جهان شد چشمی که به مژگان صف آرای تو افتاد سر حلقهٔ شاهان جهان ناصردین شاه کز حلقهٔ خوبان به تمنای تو افتاد یک شهر درآمد به تماشای فروغی تا بر سر او شور تماشای تو افتاد فروغی بسطامی