غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۱۷۴: دانست کز شهادتم امید حور بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دانست کز شهادتم امید حور بود برگشتنم ز دین دم بسمل ضرور بود رفت آن که ما ز حسن مدارا طمع کنیم سررشته در کف «ارنی گوی » طور بود محرم مسنج رند «انا الحق » سرای را معشوقه خودنمای و نگهبان غیور بود سالک نگفته ایم که منزل شناس نیست بی جاده ماند راه از آن رو که دور بود نازم به امتیاز که بگذشتن از گناه با دیگران ز عفو و به ما از غرور بود ای آن که از غرور به هیچم نمی خری زان پایه بازگوی که پیش از ظهور بود درد دلم به حشر ز شدت نهفته ماند خون باد ناله ای که هم آهنگ صور بود دل از تو بود و تو پی الزام ما ز ما بردی نخست آنچه ز جنس شعور بود قطع پیام کردی و دانستم آشتی ست دلاله خوبروی و دلم ناصبور بود دادی صلای جلوه و غالب کناره کرد کو بخش آن گدا که ز غوغا نفور بود غالب دهلوی