غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۱۶۷: شوقم ز پند بر در فریاد می زند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شوقم ز پند بر در فریاد می زند بر آتش من آب دم از باد می زند تا افگنی چه ولوله اندر نهاد ما کایینه از تو موج پریزاد می زند از جوی شیر و عشرت خسرو نشان نماند غیرت هنوز طعنه به فرهاد می زند هرگز مذاق درد اسیری نبوده است با ناله ای که مرغ قفس زاد می زند ممنون کاوش مژه و نیشتر نیم دل موج خون ز درد خداداد می زند خونی که دی به جیبم ازو خارخار بود امروز گل به دامن جلاد می زند اندر هوای شمع همانا ز بال و پر پروانه دشنه در جگر باد می زند زین بیش نیست قافله رنگ را درنگ گل یک قدح به سایه شمشاد می زند ذوقم به هر شراره که از داغ می جهد دل را نوای دیر بماناد می زند چون دید کز شکایت بیداد فارغم بر زخم سینه ام نمک داد می زند تا دستبرد آتش سوزان دهد به باد سنگ از شرار خنده به پولاد می زند غالب سرشک چشم تو عالم فرو گرفت موجی ست دجله را که به بغداد می زند غالب دهلوی