وحشی باقفی
قطعه ها
شمارهٔ ۳۸ - دریغ
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دریغ از شمسهٔ ایوان عصمت که تا جاوید رخ پنهان نموده چراغ دودمان نعمت الله که شمعش مهر بود و ماه دوده صبا کو کز حریم عفت او به جای گرد بر وی مشک سوده که تابر جای خرمن خرمن مشک ز خاکستر ببیند توده توده فلک گو خاک بر سر کن که دورش ز تارک افسر دولت ربوده زمان بر باد ده گو خرمنش را که گیتی کشت اقبالش دروده یکی آیینه بود از جوهر روح ولیک از رنگ سودا نا زدوده به قصد او چو سودا خصم جانی ز پاسش دیدهٔ حکمت غنوده به هر زهری که ره می برده سودا مزاجش را به آن می آزموده چو می دیده که تیغش کارگر نیست به آن شغل اهتمامش می فزوده به کارش کرده زهری آخر کار که جز جان دادنش درمان نبوده اگر می بست بر خود راه سودا در این فتنه کی می شد گشوده نکرده هیچ کس با دشمن خویش چنین بی وجه کار ناستوده به هر جا گوش کرده بهر تاریخ زمانه این دو مصرع را شنوده: چه داده بی سبب سودا به خود راه چه بیجا قصد جان خود نموده وحشی باقفی