وحشی باقفی
غزل ها
غزل ۳۵۹: آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او در کمین خرمن جان شعله ها پنهان در او شعله ای می بایدم سوزان که ننشیند ز تاب گر بجوش آید ز خون گرم سد توفان در او خانهٔ دل را به دست شحنه ای خواهم کلید چند بر بالای هم اسباب سد زندان در او آرزو دارم طلسمی رخنهٔ او بسته عشق عقل سرگردان در آن بیرون و من حیران در او سود دریای محبت بس همین کز موجه اش بشکند کشتی و سرگردان بماند جان در او شهسواری بر سرم تاز ای عنان جنبان حسن وانگهم چشمی بده سد عرصهٔ جولان دراو چشم وحشی عرصه ای باید که در جولان ناز شوخی ار خواهد تواند ساخت سد میدان در او وحشی باقفی