وحشی باقفی
غزل ها
غزل ۳۱۲: گو جان ستان از من که من تن در بلای او دهم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گو جان ستان از من که من تن در بلای او دهم پیکر به خون اندر کشم جان خونبهای او دهم بزم فراغ آراست دل کو بی محابا غمزه ای کش من ز راه چشم خود سر در سرای او دهم جانی به حسرت می کنم بهرعیادت گو میا کی بهر حفظ جان خود تشویش پای او دهم ماخولیا گر نیست این جویم چرا خونخواره ای کو قصد جان من کند من جان برای او دهم چون عشق خواهم دشمنی این جان ایمن خفته را تا باز سد ره هر شبی تغییر جای او دهم وحشی شکایت تا به کی از روزگار عافیت ایام رشک عشق کو تا من سزای او دهم وحشی باقفی