وحشی باقفی
غزل ها
غزل ۲۳۱: ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز آرزو کردت به این حال آرزومندی هنوز کوه اگر بودی ز جا رفتی بنازم حوصله اینهمه آزردگی داری و خرسندی هنوز وقت نامد کز جنون این بند از هم بگسلی اله اله ، بسته آن سست پیوندی هنوز با همه خدمت چه بودی گر پذیرفتی ترا شرم بادت زین غلامی، بی خداوندی هنوز خنده ات بر خود نیامد پاره ای بر خود بخند از لب او چشم در راه شکرخندی هنوز تا به کی این تیشه خواهی زد به پای خود بس است این کهن نخل تمنا را نیفکندی هنوز ساده دل وحشی که می داند ترا احوال چیست وین گمان دارد که گویا قابل پندی هنوز وحشی باقفی