وحشی باقفی
غزل ها
غزل ۲۰۱: مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد چو گلبن رخت رنگ و بوی خویش از بوستان بندد گلشن در هم شکفت آن بی مروت بین که می خواهد چنین فصلی در بستان به روی دوستان بندد زبانم می سراید قصهٔ اندوه و می ترسم که بر هر حرف من بدگو هزاران داستان بندد خدنگی خورده ام کاری ز شست ناز پرکاری که از ابرو گشاید تیر و تهمت بر کمان بندد رهی در پیشم افتادست و بیم رهزنی در پی که چون بر کاروانی تاخت اول دست جان بندد قبا می پوشد و خون می کند افشاندن دستش معاذالله از آن ساعت که خنجر بر میان بندد علاج زخمهای ظاهری آید ز وحشی هم طبیبی آنچنان خواهم که او زخمی نهان بندد وحشی باقفی