وحشی باقفی
غزل ها
غزل ۱۹۰: دوش اندک شکوهای از یار میبایست کرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دوش اندک شکوه ای از یار می بایست کرد و ز پی آن گریه ای بسیار می بایست کرد حال خود گر عرض می کردم به این سوز و گداز چارهٔ کار منش ناچار می بایست کرد بعد عمری کامدی یک لحظه می بایست بود پرسش حال من بیمار می بایست کرد امتحان ناکرده خواندی غیر را در بزم خاص چند روزی چون منش آزار می بایست کرد رفتن از مجلس بدین صورت چه معنی داشت دوش رنجشی گر داشتی اظهار می بایست کرد تا شود ظاهر که نام ما نرفت از یاد دوست یاد ما در نامه ای یک بار می بایست کرد کار خود بد کردم از عرض محبت پیش یار خود غلط کردم چرا این کار می بایست کرد شب که می بردند مست از بزم آن بدخو مرا هر چه دل می خواست با اغیار می بایست کرد اینکه وحشی را زدی بر دار کم لطفی نبود اولش بسیار منت دار می بایست کرد وحشی باقفی