وحشی باقفی
غزل ها
غزل ۱۷۴: نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید که پیشم از پی تیر خود آن ابرو کمان آید مگوییدش حدیث کوه درد من که می ترسم چو گویید این سخن ناگه برآن خاطر گران آید از آنم کس نمی پرسد که چون پرسد کسی حالم باو گویم غم دل آنقدر کز من به جان آید بیا ای باد خاکم بر سر هر رهگذر افکن که دامانش بگیرم هر کجا دامن کشان آید ز شوق او نرفتم سوی بستان ، بهر آن رفتم که شاید نخل من روزی به سوی بوستان آید تو دمساز رقیبانی چنین معلوم می گردد که چون خوانی مرا نام رقیبت بر زبان آید صبوحی کرده میمد، بسی خون کرده رفتارش بلی خونها شود جایی که مستی آنچنان آید مگو وحشی چرا از بزم او غمناک می آیی کسی کز بزم او بیرون رود چون شادمان آید وحشی باقفی