وحشی باقفی
غزل ها
غزل ۱۰۸: نوید آشنایی میدهد چشم سخنگویت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نوید آشنایی می دهد چشم سخنگویت گرفته انس گویا نرمیی با تندی خویت بمیرم پیش آن لب، اینچنین گاهی تبسم کن بحمدالله که دیدم بی گره یک بار ابرویت به رویت مردمان دیده را هست آنچنان میلی که ناگه می دوند از خانه بیرون تا سر کویت شرابی خورده ام از شوق و زور آورده می ترسم که بردارد مرا ناگاه و بیخود آورد سویت ز آتش آب می جویم ببین فکر محال من وفاداری طمع می دارم از طبع جفا جویت فریب غمزه امروز آنقدر، خوردم که می باید مجرب بود ، هر افسون که بر من خواند جادویت چه بودی گر به قدر آرزو جان داشتی وحشی که کردی سد هزاران جان فدای یک سر مویت وحشی باقفی