وحشی باقفی
غزل ها
غزل ۶۰: ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست ذره ای در سایهٔ خورشید تابان آمدست قطره ای ناچیز کو را برد ابر تفرقه رفته از عمان و دیگر سوی عمان آمدست سنگ ناقص کرده خود را مستعد تربیت تا کند کسب کمالی جانب کان آمدست بی زبان مرغی که در کنج قفس دم بسته بود سد زبان گردیده و سوی گلستان آمدست تشنهٔ دیدار کز وی تا اجل یک گام بود اینک اینک بر کنار آب حیوان آمدست تا به کی این رمز و ایما، این معما تا به چند چند درد سر دهم کین آمدست، آن آمدست مختصر کردم سخن وحشیست کز سر کرده پا بهر پابوس سگان میر میران آمدست وحشی باقفی