کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    جام بر کف خاطر اندوهگین دارد بهار
    همچو مستان گریه را در آستین دارد بهار
    در نظر تا سایه برگ خزان باغ گل است
    در سر کوی که پهلو بر زمین دارد بهار
    بی تو ایمن نیستم از برگ برگ گلستان
    بهر قتلم ز هر در زیر نگین دارد بهار
    سیر گلشن کن اگر دلسرد داغ توبه ای
    مرهم کافور برگ یاسمین دارد بهار
    تا نسیمی می وزد از می بساطی چیده ام
    زهد رنگین مشربم در آستین دارد بهار
    سبزه خنجر می زند ساغر به فریادم برس
    شربت آبی که خوی آتشین دارد بهار
    خاطر جمعی پریشانتر ز گل پیدا کند
    صد شکست از توبه مادر کمین دارد بهار
    از سر کوی که می آید نمی دانم اسیر
    اینقدر دانم که منت بر زمین دارد بهار

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha