کسی را با ملوک از جن مؤانست افتاد، او را گفت تو را کی ببینم؟ گفت اگر خواهی که تو را فرصت التقاء باشد قدری از کندر بر آتش نهِ، و در خانه هر چه آهن پاره است و از اجساد سبعه هر چه صدا دارد بینداز،«والرجزفاهجر»؛ و به سکونت و هر چه بانگ دارد دور کن به رفق، «و اصفح عنهم و قل سلام » پس به دری بیرون نگر بعد از آنکه در دایره نشسته باشی، چون کندر سوخته شود مرا بینی «لغیر هم المثل السوء ». جنید را- رحمة الله علیه- پرسیدند که تصوف چیست؟ گفت «هم اهل بیت لا یدخل فهیم غیریم». خواجه ابوسعید خرّاز گوید در قطعه:
و قامت صفاتی للملیک بأسرها
و غابت صفاتی حین غبت من الحسّ
و غاب الذی من أجله کان غیبتی
فذاک فنایئی فافمهوا یا بنی جنس
و درخواب این بیت یکی را می گفت:
فوالله لا أدری من التیه من أنا
سوی ما یقول الناس فیّ و فی جنسی
یکی از بزرگان می گوید «اقطع عن العلایق و جرّد من العوایق حتی تشهد رب الخلائق».
گفت چنان کردم چون شرایط تمام بجای آورده شد «و أشرقت الارض بنور ربّها وقفی بینهم بالحق» وقیل «الحمد الله رب العالمین سلام علی تلک المعاهد انّها شریعة وردی او مهبّ شمالی».